خسته م.
ولی خونه تمیز و مرتبه، چای دم کشیده ، کیک گوشت و سبزیجات تو فره و بوش تو خونه پیچیده ، زیر سکنجبین رو خاموش کردم و سالاد هم آماده ست.
حموم رفتم ، بچه ها رو پیاده روی و خرید بردم و باهاشون سیب زمینی کاشتم!
الان دختر تو حمومه و پسر یه ریز داره باهام حرف میزنه.
یه جورایی میتونم بگم روزمو نجات دادم ...
هیچ...برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 2
برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 2
عصر برام دلگیر بود و به خوبی صبح نبودم.
کمی احساس خشم و بیقراری داشتم، نمی دونم چرا.
از دیشب سردرد دارم.
امروز کمی بارون اومد،ولی من اصلا نرفتم ببینم.
هوا برام مثل هوای عید میمونه.
حوصله ی عیدو ندارم.
امروز فهمیدم قرار نیست تا عید لاغر بشم!
ظهر که سالاد درست میکردم با رنده دستمو بریدم.
الان خوابم میاد ولی حوصله ندارم بخوابم.
هیچ...برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 11
برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 8
برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 8
سرم درد می کند و احساس می کنم چشم هام تحت فشارند.
بغضی بر گلو و سینه ام نشسته و اشکی پشت چشمم منتظر ایستاده.
منتظر تلنگری هستم تا گریه کنم.
کاش بشود.
هیچ...برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 12
برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 10
برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 11
برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 17