خودمم حال خودمو نمیفهمم!
از یه طرف به چیزا اهمیت میدم ، از یه طرف نمیدم!
دلم خیلی می خواد برم تو خیابونا بگردم و خرید کنم ، برای خودم و بچه ها و برای عید ، از اون طرف هم دلم نمی خواد از خونه برم بیرون.
دوس دارم یه نفر بیاد دستمو بگیره ، همراهیم کنه ، منو ببره خرید کنم.
دلم میخواد رژیم بگیرم ، ولی نمی تونم!
دلم می خواد یکی بشقاب غذا رو کامل برام آماده کنه، پر از سبزیجات و پروتئین به اندازه و البته خوشمزه ، من بخورم!
دلم می خواد کل خونه رو بریزم بیرون و تمیز کنم و بشورم و بذارم سرجاش ، ولی نمیتونم به شروعش فکر کنم.
دلم می خواد درس بخونم و کار کنم ، ولی واقعا حوصله ندارم.
دلم لک زده برای مسافرت و گردش ، ولی یه ذره هم نمی تونم براش برنامه بچینم.
حال عجیبی دارم.
از اینکه اون حالتای خواستن رو دارم ، خوشحالم و فکر می کنم شاید کمی بهترم ، ولی نمی دونم با اون قسمت دومش که نمی تونم و نمی کنم و حوصله ندارمه ، چیکار کنم؟
می دونی ، انگار دلم می خواد یه نفر کاملا هوامو داشته باشه و دستمو بگیره و راه ببره ... قدم به قدم ...
انگار خودم نمی تونم تصمیم بگیرم و قدم بردارم برای هیچ چیز.
حالا فکر کن به جز زندگی خودم ، باید برای بچه ها هم تصمیم بگیرم و قدم بردارم !!!!
برام سنگینه...
هیچ...برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 9