وقتی می تونی گذشته رو ببینی.

ساخت وبلاگ

یه مدت قبل تر یه پستی نوشتم که توش گفتم خیلی احساس بیهودگی میکنم و باید حتما یه کار مفید مثل کتاب خوندن یا خیاطی و این چیزا انجام بدم تا احساس عذاب وجدان نداشته باشم.

تو اون دوره، واقعا فشار زیادی روم بود و فکرم همش درگیر بود.

مرتب داشتم هدف گذاری می کردم و برنامه میچیدم براش.

و البته بعدش نمی تونستم طبق برنامه پیش برم و سرخورده میشدم!

فلان کارو میکنم، فلان چیزو یاد میگیرم، اون یکی رو تموم میکنم، این کتابو می خونم، ورزش می کنم، وزن کم می کنم،زبان میخونم، با بچه ها ال می کنم، برای خودم بل می کنم...

راستش، دوران سختی بود!

و به یه جایی رسیدم که حتی نمی تونستم ۱ صفحه کتاب بخونم، از نظر روحی، وقتی کتابو دست میگرفتم، عصبانیت همه وجودمو می گرفت و در نهایت رهاش می کردم...

اگه یه فیلم یا سریال میدیدم که دیگه نگو، چنان احساس اتلاف وقت داشتم که انگار اجبار بالا سرمه!

بعد، یه مدت خودمو زدم به کوچه علی چپ!

کم کم شروع کردم سریال کره ای دیدن! چون خواهر نوجوونم کلی سریال کره ای داره و فایلاش دم دستم بود! در حالیکه سریال کره ای به نظرم نهایت بیهودگیه!

ولی حالمو خوب می کرد، یعنی خوب نمی کرد، فقط یه دیوار میکشید دورم که حال بدمو نبینم! چند ساعتی، بین کارای خونه و بچه داری، مشغول میشدم، با دنیای زیبای اونا؛ آدمای قشنگ، جاهای قشنگ، غذاهای قشنگ، عشقای قشنگ!

اولی که تموم شد، رفتم بعدی؛ و ادامه دادم!

بعد، کم کم ذهنم دوباره خاموش شد!

همه هدفا رفتن!اونقدی که حتی الان بعضیاشونو یادم نمیاد حتی!

عذاب وجدان وقت تلف کردن رفت!

حالا فیلما و سریالای دیگه هم میبینم و اصلا بهش فکر نمیکنم که بخوام بگم وقتمو تلف می کنم یا نه!

چند تا کتاب داستانم خوندم حتی!

فقط سعی میکنم به خودم وقت ندم!

اون موقع احساس میکردم دارم قدم بر می دارم در مسیر پیشرفت و شکوفایی!!!

ولی همش اضطراب، خشم، و عذاب وجدان داشتم!

حالا اما افتادم تو یه برکه راکد، ولی آرومترم ، کمتر فکر می کنم، کمتر حرص می خورم!

راستش، هیچ کدومشو دوس ندارم.

پ.ن.

فکر کنم هنوز پشت دیوارم، و هنوز توان روبرو شدن با چیزایی که اون طرف دیوار هستن رو ندارم...

هیچ...
ما را در سایت هیچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 138 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 20:01