هیچ : نیلوبلاگ

ساخت وبلاگ

خسته بودم.

یه گوشه دراز کشیدم برای خودم.

کم کم چشمام گرم شد، ولی هنوز خواب نبودم.

پسرم اومد پیشم، دید چشمام بسته س، آروم یه چیزی گفت، جواب که ندادم گفت مامان خوابه.

یه دقیقه بعد، پتوشو آورد انداخت روم.

هوا گرم بود ،ولی من قلبم ذوب شد و با وجود گرما ،پتو رو کنار نزدم و خواب رفتم ...

هیچ...
ما را در سایت هیچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 20:09