ساعت های بیهوده

ساخت وبلاگ

ساعت ۱۱ شبه و من رو حیاط نشستم و دارم پیاز سرخ می کنم،تازه یه تابه ی دیگه هم مونده.

از صبح هم چند تا کار عقب افتاده مو انجام دادم، مثل الک کردن آردی که سوسک شده! و خرد کردن نبات.

عصرم دختر رو بردم موهاشو کوتاه کردم.

دیشب هم رب گوجه پختم!

روز قبلش رفتم آرایشگاه (بعد از ۵ ماه)

فردا هم وقت مشاور دارم برای دختر.

هفته ی پیشم رفتم لیزر

هفته ی دیگه هم میرم مسافرت.

توی سیکل زندگی من، هر چی که از ۱۰ روز مونده به پریود میاد تو ذهنم و درگیرش میشم و نمی تونم انجام بدم، تو دو هفته بعد از پریود، با خونسردی انجام میشه.

بله، همون چیزایی که داشت دیوونه م میکرد رو پشت سر گذاشتم؛

و این اولین بار نیست، من تو هر ماه از زندگیم ، نصفشو تو جهنم ِ اضطراب و بی حوصلگی و بی قراری زندگی می کنم و نصف دیگه رو معمولی.

تازه وضعم خیلی بهتر شده، چون قبلا فقط یه هفته از هر ماه رو مثل آدم زندگی می کردم.

ترکیب پی ام اس و افسردگی و چند تا چیز دیگه!

پ.ن.

شاید وضع کمی بدتره، چون به بعضی چیزا بیشتر از یه ماهه که فکر میکنم و انجام نمیدم، مثلا دخترو از اول تابستون میخوام ببرم مشاوره، حداقل یه ماهه می خوام برم آرایشگاه و یه ماهه لیزرو عقب میندازم

هیچ...
ما را در سایت هیچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 42 تاريخ : پنجشنبه 16 شهريور 1402 ساعت: 17:01