آتش فشان

ساخت وبلاگ

دقیقا همین الان احساسات ِ درونم ، داره فوران میکنه؛ دارم منفجر میشم

به هیچ چیز فکر نمی کردم و فقط کارامو میکردم

از دیروز تا امروز انگار ۱۰ روز طول کشیده برام

وقتی همسر در مورد یه مساله جدی و مهم صحبت کرد،اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که الآن وقتش نیست . بعد یادم افتاد به همه ی وقتایی که چیزی رو میخواستم بهش بگم و وقتش نبوده و نگفتم و ریختم تو خودم ، پس چیزی نگفتم و گوش کردم

ولی هیچ جوابی براش نداشتم

و یهو ، فوران شروع شد.

احساس عدم امنیت تمام وجودمو گرفت

گریه کردم ؛ و بله ،همسر ناراحت شد که یه بار اومدم حرف بزنم و اینا، پس برای دفعه ی بعد همون اول باید بگم الان وقت حرف زدن و تعریف مساله جدید نیست، وقتی هنوز مساله جدی قبلی حل نشده

حرفا تموم نشدن ، ولی دیگه خسته شدم از نوشتن

شایدم تموم شدن

الان طاقت نفس کشیدن بچه ها رو هم ندارم، ولی پسر عصر ۲ ساعتی خوابیده و بعیده زود خواب بره ، پس با یه عالمه تکون خوردن و حرف زدن و بهانه گرفتن طرفم

الان میخوام بمیرم؟

نه، نمی خوام

می خوام خوب بشم، خیلی خوب. همه چیز خوب بشه .

هیچ...
ما را در سایت هیچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 59 تاريخ : پنجشنبه 2 آذر 1402 ساعت: 17:11