شفافیت شفاست

ساخت وبلاگ

حدود ۹سال پیش بود که من از کارم اومدم بیرون.

کار ِ همچین گل و بلبلی هم نبود، اینقدر سختی کشیده بودم توش که دیگه به برگشتن یا حتی جای دیگه سر کار رفتن هم فکر نکردم.

تو این مدت بارها رویاپردازی کردم در مورد اینکه چجوری میتونم از چیزایی که دوست دارم پول در بیارم.

دلم می خواست برم دوره ی نونوایی ببینم و مغازه بیکری بزنم، به کیک و شیرینی خونگی فکر کردم ، یا سوسیس خونگی، مغازه کتابفروشی،می خواستم برم دوره ببینم و باریستا شم ، یا حتی کافه بزنم، عروسک ببافم و بفروشم یا عروسک پارچه ای درست کنم.

می خواستم برم حرفه ای ورزش کنم و مربی بشم! مثلا یوگا یا پیلاتس و اینا.

به بعضی نرم افزارا مثل فتوشاپ و اینا هم فکر کردم، یا عکاسی مثلا.

یه سری هم می خواستم از اول برم دانشگاه و رشته زبان بخونم و بعد مترجم بشم!

حتی به سرم زد قالی ببافم.

این اواخر میخواستم برم کار با ماشین بافتنی رو یاد بگیرم و لباس ببافم!

نمی دونم، از این مدل ایده ها.

تو همین مدت که من فقط فکر می کردم و عمل نمیکردم، خیلی ها از همین چیزایی که گفتم شروع به پول در آوردن کردن و موفق شدن .

ولی من هیچ کاری نکردم و درجا زدم و گاهی حسرت خوردم.

ذهنم همیشه درگیر بود و نگاهم دور دور میکرد که یه نشونه ببینم و بهش چنگ بزنم.

مثلا اگه یه دوره نونوایی میدیدم ثبت نام میکردم.

(البته هیچ دوره ای هم به تورم نخورد و هیچی یاد نگرفتم)

توواین مدت به معنی واقعی کلمه سرگردون بودم.

یعنی اولاش خوب بود،از سختی کارم راحت شده بودم و مشغول بچه و زندگی بودم، ولی تو این چند سال اخیر،ذهنم همیشه مشغول بود و هیچ مسیر روشنی نمیومد تو ذهنم.

تا یه مدت پیش، که یهو انگار به خودم اومدم و دیدم رشته ی خودم خیلی هم خوبه، منم دوسش دارم و حتی توش خوبم.

چرا برنگردم و از چیزی که بلدم استفاده نکنم؟

بعد از این جرقه، بازم ذهنم پر از مه بود.

نمی دونستم بعد از ۹ سال چجوری و از کجا شروع کنم.

انگار هیچی یادم نبود و ذهنم خالی بود.

یه مدت دست و پا زدم تا فهمیدم از کجا شروع کنم .

حالا انگار ذهنم شفاف شده.

اولین قدم رو برداشتم.

و ازش لذت میبرم.

چقدر سبک شدم با این تصمیم.

امید زیادی دارم که به نتیجه برسم.

دیگه انگار فقط مسئله زمانه، نباید بذارم روندش طولانی بشه که خسته و ناامید بشم و در عین حال باید زمان کافی به خودم بدم.

برام آرزوی موفقیت کنید.

هیچ...
ما را در سایت هیچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 20 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 9:49